مقاله پژوهشی
زبان و ادبیات فارسی
فریده داودی مقدم
دوره 12، شماره 42 ، اردیبهشت 1401، صفحه 8-22
چکیده
اسطورههای اقوام گوناگون سرشار از مفاهیم ژرف و ارزشمندی است که روایتگر عمیقترین کششها و حالات درونی انسانی است. این اسطورهها در عین اشتمال بر امور غیرواقع، بیانگر حقایقی نهفته در ورای آنهاست که در جلوههایی پنهان و آشکار خویشتن را باز مینمایانند. از جملۀ این حقایق، میل و امید انسان به داشتن جهانی والا و زیباست که در کنشهای ...
بیشتر
اسطورههای اقوام گوناگون سرشار از مفاهیم ژرف و ارزشمندی است که روایتگر عمیقترین کششها و حالات درونی انسانی است. این اسطورهها در عین اشتمال بر امور غیرواقع، بیانگر حقایقی نهفته در ورای آنهاست که در جلوههایی پنهان و آشکار خویشتن را باز مینمایانند. از جملۀ این حقایق، میل و امید انسان به داشتن جهانی والا و زیباست که در کنشهای قهرمانهای اساطیر و دیگر موضوعهایی چون عشق و جاودانگی نمود مییابد. «آرش کمانگیر» از اسطورههای کهن ایرانی است که بیشتر با مضمون میهنپرستی و جانبازی قهرمان در راه وطن گره خورده است و شاعران بسیاری به شکل تلمیحی یا آشکار و مستقل به بازگویی آن دست یازیدهاند که میتوان گفت مفصلترین و زیباترین آنها شعر آرش کمانگیر سیاوش کسرایی است. در این پژوهش به تحلیل یکی از مفاهیم اساسی این شعر که ناظر به امیدبخشی و رسیدن به گسترۀ والاتر و زندگی پربارتر است، پرداخته میشود. موضوع امید و درک آرمانشهر انسانی از موضوعاتی است که ارنست بلوخ -فیلسوف و ادیب آلمانی که معروف به فیلسوف امید است- بدان پرداخته است. در نهایت این نتیجه به دست آمد که مفاهیم طرح شده در شعر آرش کمانگیر همسو با آرای بلوخ، در بافتی شاعرانه و باورپذیر از سوی مخاطبان قرار دارد و آرمانشهر ارنست بلوخ همان بهار (روایتگویی عمو نوروز) و جهان روشن و امیدوارانۀ کسرایی است. امیدوار بودن یعنی نپذیرفتن واقعیت موجود و گذر از آن که بلوخ مطرح میکند، در شعر آرش کمانگیر با قدرتِ بسیار جریان دارد. گذار از واقعیتِ وحشتناک هستیسوز با ترسیم روزگاری که عشق و امید و زیبایی و لبخند به فراموشی سپرده شده است، با باور به نیروی پهلوانی که نه در جسم، بلکه در جان آدمی است، همگی بیانگر این معناهای عمیق هستند که در کل شعر تکرار میشود.
مقاله پژوهشی
زبان و ادبیات فارسی
خدابخش اسداللهی؛ جهاندوست سبزعلیپور
دوره 12، شماره 42 ، اردیبهشت 1401، صفحه 24-40
چکیده
لیکاف و جانسون با نظریۀ استعارۀ مفهومی نشان دادند که استعارهها از ذهن بر زبان جاری میشوند و تا زمانی که در ذهن تغییر شناختی ایجاد نشود، استعاره شکل نمیگیرد. ادبیات فارسی- با پیکرۀ عظیمی که در اختیار دارد- در دل خود گنجینۀ استعارههای مفهومی بسیاری جای دادهاست. رویکرد این تحقیق شناختی است و با روش توصیفی-تحلیلی یکی از استعارههای ...
بیشتر
لیکاف و جانسون با نظریۀ استعارۀ مفهومی نشان دادند که استعارهها از ذهن بر زبان جاری میشوند و تا زمانی که در ذهن تغییر شناختی ایجاد نشود، استعاره شکل نمیگیرد. ادبیات فارسی- با پیکرۀ عظیمی که در اختیار دارد- در دل خود گنجینۀ استعارههای مفهومی بسیاری جای دادهاست. رویکرد این تحقیق شناختی است و با روش توصیفی-تحلیلی یکی از استعارههای مهم ادبیات فارسی؛ یعنی کلاناستعارۀ «باد صبا انسان است» بررسی شدهاست. پرسش این پژوهش آن است که از نظر شناختی، باد صبا چگونه در زبان فارسی مفهومسازی شدهاست؟ دادههای این تحقیق از دیوان حافظ به دست آمدهاست. تحلیل دادههای تحقیق نشان میدهد که صبا در ادبیات فارسی از نظر شناختی یک انسانِ عاشق، طبیب، پردهدار، سنگ صبور، رازدار و در عینحال، یک انسانِ سخنچین، بیمار، دروغگو، رقیب و بیوفا ترسیم شدهاست. از مقایسۀ شخصیت و خویشکاری دوگانۀ صبا در شعر فارسی، میتوان احتمال داد که صبا بازماندهای از ایزد «وایو» در ایران باستان باشد.
مقاله پژوهشی
زبان و ادبیات فارسی
محمود صادق زاده؛ هادی حیدری نیا؛ شکوفه یغمایی
دوره 12، شماره 42 ، اردیبهشت 1401، صفحه 42-60
چکیده
کهنالگوها صورتهایی یکسان و مشترک در ذهن و ضمیر ناخودآگاه افراد بشرند که در هر عصری به شکل باورهای رایج آن دوره خود را نشان میدهند و بازشناسی تحولات و دگرگونیهای آنها میتواند شناخت ما را در مورد جریانهای عمیق فرهنگی، اخلاقی و مذهبی در دورههای تاریخی افزایش دهد. در این تحقیق کهنالگوی زن اغواگر در ادبیات با مثنوی «زهره ...
بیشتر
کهنالگوها صورتهایی یکسان و مشترک در ذهن و ضمیر ناخودآگاه افراد بشرند که در هر عصری به شکل باورهای رایج آن دوره خود را نشان میدهند و بازشناسی تحولات و دگرگونیهای آنها میتواند شناخت ما را در مورد جریانهای عمیق فرهنگی، اخلاقی و مذهبی در دورههای تاریخی افزایش دهد. در این تحقیق کهنالگوی زن اغواگر در ادبیات با مثنوی «زهره و منوچهر» ایرجمیرزا، تحلیل و مقایسه شده است. شاعران بزرگ به کهنالگویی زن اغواگر در شعر خویش اشاره کردهاند. ایرجمیرزا، در مثنوی «زهره و منوچهر»، این کهنالگو را دستمایۀ داستان خود قرار داده، زهره را الهۀ عشق نامیده و شخصیتی ویژه به آن بخشیده است. در این پژوهش به شیوۀ توصیفی- تحلیلی تلاش شده است تا با تعاریفی دقیق و جامع از کهنالگو و صور کهنالگویی، نمودهای کهنالگویی زهره در مثنوی زهره و منوچهر ایرج میرزا بررسی گردد. نتایج پژوهش نشان میدهد که این روایت ایرج میرزا سرگذشتی شبیه به روایتهای شفاهی عامیانه داشته است؛ عناصر گوناگون از اسطورههای مستقل دیگر در روایتی جدید گرد هم میآیند و قصهای نو میآفرینند که گاه ممکن است بنیاد وجودی آن با اساس کهنالگویی پیشین در تعارض باشد. زهره در این سروده دارای وجوهی متناقض و دوگانه است؛ این امر از آنجا سرچشمه میگیرد که آناهیتا ایزدبانوی عشق، آب، پاکی و بیآلایشی، قداست و عصمت است و نقطۀ مقابل عشق پاک و الهی، عشق ناپاک و شهوانی است که در روایتهای سامی و یونانی به زهره، ایشتر و افرودیت نسبت داده شده است، حال این دو ویژگی متناقض به خاطر ماهیت داستانی ایرج میرزا در یک شخصیت جمع شدهاند تا روایت او را جلوهای دیگر ببخشند.
مقاله پژوهشی
غلامرضا ستوده؛ علی اصغر باباصفری؛ محمد امین محمدپور
دوره 12، شماره 42 ، اردیبهشت 1401، صفحه 62-80
چکیده
ترانه اصطلاحی عام است که به انواع قالبهای شعری ملحون یا همراه موسیقی بهویژه فهلویات، دوبیتی، رباعی و تصنیف گفته میشود. بومی سرودهها شامل انواعی چون «گرایلی» در آذربایجان، «گورانی» در کردستان و کرمانشاه، «شربه» در جنوب، «شرفشاهی» در گیلان، «سه خشتی» در قوچان و «دیهو» در بشاگرد هستند که در این ...
بیشتر
ترانه اصطلاحی عام است که به انواع قالبهای شعری ملحون یا همراه موسیقی بهویژه فهلویات، دوبیتی، رباعی و تصنیف گفته میشود. بومی سرودهها شامل انواعی چون «گرایلی» در آذربایجان، «گورانی» در کردستان و کرمانشاه، «شربه» در جنوب، «شرفشاهی» در گیلان، «سه خشتی» در قوچان و «دیهو» در بشاگرد هستند که در این تحقیق نمونههایی از آنها ذکر شده است. در این جستار به شیوه توصیفی-تحلیلی مضامین ترانههای عاشقانه بررسی و طبقهبندی شدهاند. جامعۀ آماری نیز کتابهای پراکندۀ ترانههای بومی و آثار ضبطشدۀ موسیقی آوازخوانان ایرانی است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که وابستگی به معشوق بیشترین نمود را در بین این ترانهها دارد. زبان آنها ساده و عامیانه است و از آن جایی که با کار و تلاش مردمی سادهزیست ارتباط دارند، در آنها کمتر به خیالپردازی توجه شده است، بیشتر این ترانهها با سازهای موسیقی همراه میشوند. نتیجه این که ترانهسرایان با آوردن مضامین متعددی همچون شکایت از دوری یار، سختی راه عشق، مخالفت بزرگان در وصلت دو یار، بوسهخواهی، وفاداری، وصف زیبایی معشوق، توجهطلبی و آرزوی وصال درصدد نشان دادن درونمایههای «بیان حضور در محضر یار» با زیرلایههای آرزو یا دوام آن و «شکایت از فراق و هجران» با زیرلایههای ترس از اتفاق افتادن آن و دعا برای رفعش بودهاند.
مقاله پژوهشی
زبان و ادبیات فارسی
محمد جاوید صباغیان؛ ریحانه واعظ شهرستانی
دوره 12، شماره 42 ، اردیبهشت 1401، صفحه 82-95
چکیده
یکی از مهمترین مضمونهای مشترک قابل مقایسه در اشعار حافظ و آثار فارسی شیخ اشراق، مفهوم عشق و عقل است. همان اندازه که سهروردی در جایگاه حکیم در تک تک رسالههای فارسی خود به عقل پرداخته، در سراسر دیوان خواجۀ شیراز نیز سخن از عشق است و هر دو در آثار خود نظری نیز به مفهوم مقابل آن داشتهاند. اگر سهروردی حکیمی است که دل هم در گرو عقل دارد ...
بیشتر
یکی از مهمترین مضمونهای مشترک قابل مقایسه در اشعار حافظ و آثار فارسی شیخ اشراق، مفهوم عشق و عقل است. همان اندازه که سهروردی در جایگاه حکیم در تک تک رسالههای فارسی خود به عقل پرداخته، در سراسر دیوان خواجۀ شیراز نیز سخن از عشق است و هر دو در آثار خود نظری نیز به مفهوم مقابل آن داشتهاند. اگر سهروردی حکیمی است که دل هم در گرو عقل دارد و هم عشق، حافظ نیز شاعری اندیشمند است که از مقولۀ عقل غافل نمانده، همواره در اشعارش به نقد آن پرداخته است. در مجموعۀ آثار فارسی سهروردی تنها یک رساله به عشق اختصاص دارد، ولی به جرأت میتوان گفت، وی حق مطلب را در مورد عشق ادا کرده، به مراحل و مراتب مختلف آن پرداخته و نقش و جایگاه عشق را در حکمت اشراقی به خوبی تبیین کرده است. پژوهش حاضر بیش از سایر رسالهها از رسالۀ فی الحقیقه العشق بهره برده است؛ چرا که بیشتر با اشعار حافظ قابل مقایسه و تطبیق است. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی و با ابزار کتابخانهای انجام گرفته است. نتیجه اینکه از نظر شیخ اشراق عقل و عشق لازم و ملزوم یکدیگرند. عشق زادۀ عقل است و برای رسیدن به عقل کل که در نزدیکترین فاصله با نورالانوار است، راهی به جز عشق وجود ندارد. از آن سو، حافظ بهندرت از عقل قدسی سخن میگوید و به جز ابیاتی چند، هر جا سخن از عقل میآورد، منظور او عقل جزئی است و در قیاس میان عقل و عشق آنچه برای او اصالت بیشتری دارد، عشق است. این دو متفکر، با وجود اختلاف نظرهایی، در بیان روشِ نائل شدن به حقیقت و در رجحان عشق بر عقل برای وصول به جمال و کمال مطلق با یکدیگر همرأی و همعقیده هستند.
مقاله پژوهشی
زبان و ادبیات فارسی
حیدر حاجیان؛ مریم پرهیزکاری؛ سید محمود سیدصادقی
دوره 12، شماره 42 ، اردیبهشت 1401، صفحه 96-111
چکیده
ادب غنایی بیان نرم و لطیف احساسات و عواطف شخصی شاعر است و به عشق، دوستی، رنج، نامرادی و هرچه روح آدمی را متأثر میکند، توجه نشان میدهد. آنچه این نوع ادبی را از غیر آن متمایز میسازد، غلبۀ عنصر احساس و عاطفه بر دیگر عناصر شعری است. اندوه یکی از عمیقترین و متأترکنندهترین احساسات آدمی است که در این پژوهش به شیوۀ توصیفی – تحلیلی ...
بیشتر
ادب غنایی بیان نرم و لطیف احساسات و عواطف شخصی شاعر است و به عشق، دوستی، رنج، نامرادی و هرچه روح آدمی را متأثر میکند، توجه نشان میدهد. آنچه این نوع ادبی را از غیر آن متمایز میسازد، غلبۀ عنصر احساس و عاطفه بر دیگر عناصر شعری است. اندوه یکی از عمیقترین و متأترکنندهترین احساسات آدمی است که در این پژوهش به شیوۀ توصیفی – تحلیلی و ابزار کتابخانهای به بررسی مؤلفههای آن در اشعار احساسی و عاطفی فایز دشتی، محمدخان دشتی و مفتون بردخونی پرداخته شده است. هدف از این پژوهش مقایسه این حس در اشعار سه شاعر است و اینکه شاعران مورد بررسی در کاربرد اینگونه مفاهیم چه وجه تشابه و تمایزی با هم داشتهاند. در باب نتیجۀ این تحقیق میتوان گفت که تبلور غم و اندوه در اشعار فایز، بیشتر جنبۀ شخصی دارد و در سرودههای مفتون، بیشتر به دلایل خانوادگی و اجتماعی است. در شعر محمدخان دشتی نیز جنبۀ مذهبی و اجتماعی اندوه نمود چشمگیرتری داشته است. وی شعری را که به دور از بازگویی رنج و درد و اندوه بشری باشد، به هیچ میگیرد و گاه به سرایندگان بیدرد در دورۀ مشروطیت و بازگشت ادبی تاخته است. در اشعار مفتون علت اندوه وی در ابتدای شاعریاش به شکل گنگ و نامفهوم ظاهر میشود، اما بهتدریج علت اندوهش را میتوان در تلاش وی برای رسیدن به کمال عرفانی یا غم برآمده از احساس تنهایی در هستی یافت.